چند روز پیش مطلبی را در مورد حکمیت سعد بن معاذ انصاری درباره یهودیان بنی قریظه خواندم که باعث تعجبم شد. در آن مطلب آمده بود: "پس از آن که بنی قریظه در جنگ احزاب که پیمان شکسته بودند شکست خوردند، سعد پیشنهاد کرد که همه مردان این قبیله کشته شوند و زنان آنها اسیر و اموالشان نیز میان مسلمانان تقسیم شود." جالب این که پیشنهاد سعد مورد تأیید حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز قرار گرفت. اکنون می خوام برای روشن شدن افکار مطالبی را بیان کنم.
گزارش های مربوط به این واقعه، بسیار متاخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی کاملی درباره آنها صورت نگرفته است. علاوه بر آن قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، علاوه بر این دلایل دیگری را در رد این موضوع می توان به شرح زیر بیان نمود:
الف. حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند. چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است. کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه "لا تزر وازرة وزر اخری"( فاطر، 18) سازگاری ندارد.
ب. داستان کشتار یهودیان بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که می فرماید: "یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید"( محمد، 4(
ج. بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند. در حالی که با قبیله های دیگر یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند با مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شده بود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال چنین نقل می کند: "وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد برخی گروه ها یا خاندان هایی بودند که در دشمنی با رسول الله افراط می کردند. با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود: ای خاندان ابوحقیق، دشمنی تان را با خدا و رسولش می دانم. اما این باعث نمی شود. بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم..."(کتاب الاموال، ص 247) آن حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هایی برای این امر حفر کرده باشند پس چرا آثاری از آن یا کمترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود فقها آن را به عنوان یک مبنا، مورد استناد قرار می دادند. در حالی که بر عکس مبنای آنان بر اساس آیه "لا تزر وازرة وزر اخری" است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال چنین نقل می کند: "زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد و دستور داد به محل دیگری کوچ کنند اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق، زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند و حکم الاهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمی شوند؛ بلکه بالعکس است. اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود؛ بر اساس آن حکم می کرد.
آن چه در جریان یهود بنی قریظه دیده می شود؛ این که از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همان ها کشته شده اند. بخصوص که برخی از آنان متهم به دشمنی شدید علیه مسلمانان بوده اند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند و نه همه قبیله.
مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر صلی الله علیه و آله تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همان گونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا، از او که فرمود «حکم الاهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده است. طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آن ها را نقل کند.
پس با همین سه دلیل میتوان به کذب بودن متن واقف شد.