مصر این روزها حوادث بسیار تلخی را سپری میکند. حوادثی که از یک سو کشتار و به خاک و خون کشیدن مردم است که تا مرز جنگ داخلی پیش رفته، و از سوی دیگر سرکوب و بازداشت اخوانیها و اعلام آزادی حسنی مبارک، دیکتاتور سابق در میان ناباوری مردم این کشور. آنجه مشهود است تمامی این رفتارها توسط ارتش صورت میگیرد؛ حاکمیتی که هسته مدیریتش از سوی غرب و به ویژه کاخ سفید فرمان میگیرد و نهایتا با این تحرکات سریع و سرکوبگرانه هدفی جز نابودی و شکسته شدن انقلاب و خشکاندن ریشههای انقلاب کشورهای دیگر که آیینهای از انقلاب مصر است، ندارد.
نگاه دقیق به اواضع کنونی مصر نشان میدهد که ریشه این تحولات، در انتخابات سال گذشته؛ یعنی پس از واقع شدن انقلاب است. زمانی که محمد مرسی و احمد شفیق در نهایت در کنار هم قرار گرفتند، شک و شبههای در اذهان عمومی مصر و جهان کلید خورد که امروز با دیدن آنچه در این کشور و خیابانهای قاهره و سایر شهرها میگذرد، در حال نمایان شدن است. احمد شفیقِ برخاسته از حکومت مبارک در کنار محمد مرسیِ انقلابی قرار داشت. این صحنه بیشتر به چینشی میآمد که توسط افراد پشت پرده صورت گرفته که بیشک از اتاق فکری فراسوی مرز مصر دستورالعمل میگیرند؛ چرا که در این چیدمان دقیقا مشخص بود که انقلاب در کنار حکومت دیکتاتور سابق قرار گرفته است.
طبق این چینشِ مهندسی شده، اگر شفیق رای میآورد، انقلاب به شکست میرسید و اگر مرسی پیروز رقابت میشد، انقلاب در گام نخست به ثمر مینشست ولی همچنان میدان برای غرب بسته نمیشد؛ زیرا آنها با شناخت هر چه بیشتر نسبت به مرسی میتوانستند منفذهای باز حکومت او را رصد کنند و نهایتا در پیکره آن نفوذی ناملموس داشته باشند. از سوی دیگر وقتی او رییس جمهور میشد و مردم انقلاب خود را پیروز میپنداشتند، از تلاشها و تکاپوی انقلاب وار خود دست میکشیدند و هیجانات فروکش میکرد و نهایتا آرامشی نسبی در مصر حاکم میشد و باور انقلاب پیروز به مردم تزریق میشد. این آرامش و اعتماد مردمی به حکومت بستر لازم را برای پیاده سازی آنچه غرب میخواست فراهم میکرد.
زمانی که مرسی فاتح میدان رقابت انتخاباتی شد و مردم در خیابانها به شادی پرداختند، غرب در برههای قرار گرفت که بایستی میپذیرفت انقلاب پیروز شده است و نمیتواند با آن در وهله اول مقابله کند؛ زیرا مردم در یک اتحاد جداناپذیر قرار دارند و جوش و خروش انقلابی در میان آنها رواج دارد؛ بنابراین هر طرحی که صورت بگیرد مسلما با شکست همراه خواهد بود. خصوصا که این طرح، طرحی با تار و پود تسلیحاتی باشد. بنابراین صبر پیشه کرد و در صدد برآمد تا اوضاع را به نحوی دیگر و تحت لوای ظاهری انقلاب هدایت کند.
وقتی محمد مرسی با سران امریکایی دیدار داشت، گمان میکرد که این عمل به حکومت او مشروعیت جهانی میدهد و باعث میشود که جایگاهی تازهای در میان ملل برای مصر ایجاد شود، اما بر خلاف انتظار، امریکا قصدی جز فرصت سازی برای خود نداشت و میکوشید که از این دیدارها نقاط ضعف و قوت حکومت را از نزدیک ببیند و باتقرب یافتن به اجزای حکومت از ظرفیتهای موجود برای براندازی در خود حکومت مطلع شود و در نهایت نقشهای جدید برنامه ریزی کند. غرب با نفوذ نامحسوس خود در پیکره نظام انقلابی که سکاندار آن محمد مرسی بود تمام زمینهها را برای انحلال یک حکومت انقلابی پایه ریزی کرد و از رفتار او که موجی از نارضایتی را در مردم برانگیخت بهره کافی برد. از جمله آنکه مرسی در حکومت خود "اخوانیها" را تماما وارد عرصه کرد و راه را برای دیگر احزاب بست.
مشروعیت بخشی به پیمان کمپ دیوید، ملاقات با سران امریکایی، عدم تغییر دیدگاه نسبت به فلسطین اشغالی و رفتار خود سرانه در درون مصر نیز دیگر رفتارهای اشتباه مرسی بودند که سبب شد دامنه محبوبیت وی در میان مردم انقلابی این کشور کاهش پیدا کند و زمینه برای اجرای نقشه کاخ سفید فراهم شود. مجموع این عوامل سبب شد که غرب وارد عمل شود و یک کودتای تمام عیار را به نام تغییر حاکمیت در مصر راه بیاندازد؛ کودتایی که بعضا در داخل مصر طرفدارانی داشت. حال گام دوم اجرایی میشد و در میان نارضایتی عدهای از مردم و دو گروه شدنشان، آنها را رویاروی هم قرار میداد و بالاخره برای ایجاد مبارزه مسلحانه در خیابانهای مصر بدون دخالت مستقیم، از ابزار مردم کمک گرفته میشد.
به همین شکل، دو طرف برای به رخ کشیدن قدرت و زور آزمایی آنها را به عرصه تجمعات و دو خط اعتراض-حمایت خیابانی کشیدند و رویاروی هم قرار دادند که بیشک منجر به نزاعهای خیابانی میشد. این دقیقا خواست غرب بود تا از بطن جامعه و بهره کشی از اختلافات درونی تنازعاتی را سازماندهی کند تا بتواند با به راه انداختن راه سرکوب و جنگ داخلی، مسند اصلی فرماندهی مصر را تصاحب کند. در این میان غرب برای نشان دادن حسن نیت دروغین خود، ابتدا برای راه حل ظاهرا در تلاش بود تا راه مذاکره را درپیش گیرد. رفت و آمد اشتون و متاسفانه اعتماد هر دو گروه به او و دست اندرکارانش باعث شد که مذارکات نتیجهای نداشته باشد. مذاکراتی که بایستی توسط خود احزاب و زیر نظر خود و بدور از تعصبات جناحی قرار میگرفت تا نتیجهای داشته باشد.
بنابراین، ارتش با فرماندهی غرب که بعضا شبیه به رایزنی با مقامات غربی بود به سوی مردم گلوله روانه ساخت و با به خاک و خون کشیدن آنها، طرفداران اخوانیها را نیز در این عرصه تسلیحاتی در مقابل قرارداد. این اوضاع که ظاهر آن به جنگ احزاب مصر میماند نتیجهای جز کشتار مردم و زوال قدرت سیاسی مصر و نفوذ هر چه بیشتر غرب به همراه نخواهد داشت. باید گفت بنیان و ریشه تمام آنچه مصر را بدین روز در آورده است، اعتماد به غرب است و نقطه ضعف مردم و مقامات مصری در اعتماد به غرب و بعد دشمنشناسی آنهاست. بطوریکه هم طرفداران ارتش و تاحدودی هم اخوانیها در میدان دشمن در حال بازی خوردن هستند. تنها راهکار برون رفت آنها از این بحران، این است که هر دو گروه متضاد در مصر، غرب را تمام و کمال دشمن خود بدانند و تمام راهکارهای ارائه شده توسط آنها- هر چند در قالب مذاکراتی با میانجی غرب باشد- را به زبالهدان بسپارند؛ چرا که تنها پیروز حوادث جاری در خیابانهای قاهره، ساکنین تلآویو هستند
متاسفانه این ناآگاهی مردم مصر باعث شده که موبه مو نقشه های شوم صهیونیست ها و مقامات آمریکایی را اجرا کنند و با دست خودشان کشورشان را رو به زوال و از هم گسستگی ببرند و روز به روز شاهد کشتارهای تاسف بار باشیم
ممنون برای مطلب خوبتان